آکادمی گندی‌شاپور که در قرن پنجم بنیان نهاده شده بود، در دوران خسرو اول تبدیل به «بزرگ‌ترین مرکز اندیشه در جهان» شده بود و از تمام نقاط دنیا دانش‌آموزان و استادان جذب آن می‌شدند. مسیحیان نسطوری در آنجا پذیرفته می‌شدند و آثار یونانی درزمینه پزشکی و فلسفه را به آسوری ترجم کردند. نوافلاطون‌گرایان هم به گندی‌شاپور آمده و تخم عرفان‌گرایی صوفی‌گری را در آنجا کاشتند. دانش پزشکی هند، ایران، سوریه و یونان در آنجا به هم آمیخته شد و مکتب درمانی شکوفایی را ایجاد کرد.

از منظر هنری، تمدن ایرانی در دوره ساسانیان از بعضی جهات به نهایت شکوفایی و رونق خود رسید. بخش عمده چیزی که بعدها به تمدن اسلامی در معماری و تحریر معروف شد، در واقع از فرهنگ ایرانی گرفته شده بودند. شاهنشاهی ساسانی در دوران اوج شکوفایی خود از غرب آناتولی تا شمال هند (پاکستان/افغانستان امروزی) کشیده شده بود، اما در فرسنگ‌ها دورتر از مرزهای خود نفوذ داشت. موتیف‌های ساسانی به آسیای مرکزی و چین، شاهنشاهی بیزانس و حتی مروونژی‌ها راه یافت. نگاشته‌ها و نوشته‌هایی که از روزگار ساسانیان برجای مانده، تنها به زبان پارسی میانه که از دیرباز زبان پهلوی خوانده شده، نیست. به زبان‌های پارتی یا زبان پهلوانیک و زبان سغدی و زبان خوارزمی و زبان ختنی و زبان طخاری نیز آثاری برجا مانده‌است.

زبان‌ها

در ابتدای شاهنشاهی ساسانی، شاهان از زبان‌های پارسی میانه، یونانی و پارتی برای سنگ‌نگاره‌ها استفاده می‌کردند. اردشیر هم از پارسی میانه و هم از یونانی استفاده کرده‌است. شاپور یکم علاوه بر پارسی میانه و یونانی، از پارتی هم استفاده کرده‌است. از دوران نرسه، دیگر یونانی منسوخ شد و مورد استفاده قرار نگرفت که ممکن است دلالت بر پیکار با فرهنگ یونانی و هلنیستی داشته باشد که روحانیان و دولت در پیش گرفته بودند. نرسه از پارتی و پارسی میانه استفاده کرده‌است. از دوران شاپور دوم، پارتی هم منسوخ و تنها پارسی میانه مورد استفاده قرار می‌گرفت. کرتیر سنگ‌نگاره‌های خود را تنها به زبان پارسی میانه کنده‌است، که یا می‌تواند به این خاطر باشد که او بر خلاف شاه، نیازی نداشته تا با غیرایرانیان و غیرزرتشتیان ارتباط برقرار کند.

زبان‌های ناحیه‌ای

هرچند که پارسی میانه زبان مادری ساسانیان بود، در قلمرو گستره ساسانیان یک زبان اقلیتی محسوب می‌شد و عمدتاً در ایالت پارس و در حوالی ماد و نواحی اطراف آن گستره داشت. با این حال، چندین گویش فارسی در آن زمان وجود داشت. در کنار فارسی، آذری و همچنین یکی از گویش‌های آن تاتی، در آدوربایگان (آذربایجان) استفاده می‌شد. دیلمی و گیلانی در گیلان و مازندرانی که به آن طبری می‌گویند در طبرستان تکلم می‌شدند. به علاوه، زبان‌ها و گویش‌های بسیاری دیگری در این دو ناحیه تکلم می‌شدند.

میان‌رودان جمعیتی اکثریت از اقوام سامی داشت و ایرانی‌ها در اقلیت بودند. این اقوام سامی، یهودیانی بودند که تلمود بابلی را نوشتند، و همین‌طور مردمانی بودند که به زبان آسوری و لهجه‌های گوناگونی از زبان آرامی را تکلم می‌کردند. اعراب در میان‌رودان سکونت داشتند و از سده سوم زمانی که اردشیر شمال عربستان را تسخیر کرد، عربی در شاهنشاهی شناخته‌شده بود.

در قلمرو ساسانیان در قفقاز، زبان‌های پرشماری تکلم می‌شدند که گرجی و ارمنی غالب بودند و به خاطر اینکه محل سکونت اشراف پارتی بود، زبان پارتی هم نفوذ زیادی پیدا کرد. زبان‌های کارتولی گوناگون (خصوصاً در لازستان)، پارسی میانه، آلبانی قفقاز، سکایی، یونانی و زبان‌های دیگر از جمله دیگر زبان‌های این ناحیه هستند.

در خوزستان چندین زبان تلکم می‌شد. زبان نئو-ایلامی (که با دوره تاریخی نباشد اشتباه شود) در دوره ساسانی در این ناحیه وجود داشت. پارسی در شمال و شرق و آرامی در بقیه نواحی آنجا. در میشان، آرامی‌ها، به همراه اعراب (که به آن‌ها اعراب میشانی هم گفته می‌شد) و اعراب بیابان‌گرد، به همراه بازرگانان نبتی و پالمیرایی، جمعیت سامی آن استان را تشکیل می‌داد. ایرانی‌ها هم شروع به سکونت در این استان کرده بودند و جمعیتی از زط‌ها هم در آنجا بود که به هند اخراج شدند. دیگر اقوام هندی همچون مالایی‌ها در میشان اسکان داده شدند که یا برده بودند یا ملوانان به خدمت گرفته‌شده. در آسورستان یا دل ایران‌شهر، اکثریت مردم آشوری‌های آرامی‌زبان بودند، در حالی‌که پارسیان، یهودیان و اعراب اقلیت آن استان را تشکیل می‌دادند.

به خاطر یورش سکاها و زیرگروه‌های آنها، آلان‌ها به آذربایجان، ارمنستان و دیگر نواحی قفقاز، این ناحیه جمعیت بزرگتری از ایرانی‌ها، هرچند اندک، به خد گرفت. پارتی و دیگر گویش‌های ایرانی در خراسان تکلم می‌شد، در حالی که در مناطق دوردست در شرق که همیشه در دست ساسانی‌ها نبود، سغدی، باختری و خوارزمی و پارتی تکلم می‌شد. در جنوب در سیستان، که در دورات اشکانیان جمعیتی از سکاها بدانجا رفته بودند، سیستانی تکلم می‌شد. کرمان جمعیتی از ایرانی‌ها را به خود داشت که شبیه پارسیان بودند، در شرق دوردست در پاراتان، توران، مکران، بلوچی و زبان‌های غیرایرانی تکلم می‌شد.

در کلان‌شهرها اسیران جنگی رومی/بیزانسی و جماعتی از مردم سوریه که در شاهنشاهی اسکان داده شده بودند، به زبان لاتین، آسوری و یونانی تکلم می‌کردند. به علاوه، اسلاوها، گوت‌ها و ژرمن‌هایی که به عنوان اسیر جنگی از ارتش رومی/بیزانسی گرفته می‌شدند و در شاهنشاهی اسکان داده شده بودند، به زبان‌های خودشان در شاهنشاهی تکلم می‌کردند. این‌ها تنها زبان‌هایی هستند که ما امروزه از آن‌ها اطلاع داریم، زبان‌ها و لهجه‌های فراوان دیگری بوده‌اند که امروزه از دست رفته‌اند. زبان‌های مردم بیابان‌گرد بیشتر مشکل‌زا هستند. مسلماً کردها وجود داشته و زبان کردی و لهجه‌های مختلف آن، به همراه زبان لری، و همین‌طور چند زبان دیگر که از دست رفته‌اند، وجود داشته‌اند. از قرن پنجم، قبایل ترکی وارد شاهنشاهی شدند (چه با یورش و چه اینکه دولت آن‌ها را برای خدمت در ارتش به کار گرفته باشد) که می‌توان نتیجه گرفت زبان ترکی هم وجود داشته، بخصوص در شمال شرق. ساسانیان باید ساختاری را برپا می‌کردند تا استان‌های مختلف را از نظر زبان به هم مرتبط کنند و یک راه ارتباطی عمومی ایجاد کنند. این کار ممکن است با گماشتن فرمانداران پارسی زبان و غیرپارسی زبان و بومیان دوزبانه صورت گرفته باشد. در حالی که شاهزاده‌های از خون پادشاهی بر نقاط گوناگون حکمرانی می‌کردند، دستگاهی حکومتی از دبیران، کاهنان و دیگر مناصب بر طبق شواهد موجود از سده چهارم در کتیبه شاپور سکان‌شاه، شاه سیستان وجود داشته‌است.