وضع اقتصادی و اجتماعی در دوران هخامنشیان
در عهد هخامنشی نخستین قدمها در تنظیم اقتصاد ملی برداشته شد. دولت مالیاتی وضع کرد که از املاک، مزارع، باغها، احشام و معادن گرفته میشد. نوعی مالیات متعلق به زمین وجود داشت که کاملاً شبیه مالیات بر مصنوعات صنعتی بود. عوارضی بر رصیفهای بنادر وضع کرده بودند. مالیاتی که توسط عمال جمعآوری میشد، در صندوق ایالات گرد میآمد و سپس به خزانه ارسال میشد. از زمان ایجاد شاهنشاهی هخامنشی، جهان در عصر اقتصادی مساعدی قدم گذاشته بود. روابط تجارتی بین نواحی که سابقاً وجود نداشته – مثلاً بین بابل و یونان- ایجاد شد و توسعه یافت. بر اثر احتیاج به محصول، نرخ منافع (بهره)، مانند بهای جنس افزوده شد، به استثنای اجناسی که حمل آنها مشکل بود مانند گاو، به عکس بهای زمین در ایران و یونان پائین آمد.
در زمینه مناسبات ارضی اسناد موجود نشان میدهند که نظام مالیاتی براساس مسّاحی دقیق زمینها تعیین میشد و به نسبت پرآبی و کمآبی منطقه و حاصلخیزی زمین، تغییر میکرد. چنانکه متذکر شدیم، آبیاری مصنوعی چه به وسیله ایجاد قناتها یا بستن آببندها- و به اصطلاح امروز سدها- در بالا بردن سطح درآمد کشاورزان به ویژه دولت ارزش داشت. مالکان زمینها، اگر صاحبان قناتها نبودند میتوانستند با دادن آببها از آن استفاده کنند و در مواقع کم بارانی و پائین رفتن سفرهٔ آبهای زیرزمینی و در نتیجه کم شدن آب قناتها و حتی خشک شدن موقتی آنها، از میزان مالیات زمین کاسته میشد. در سراسر متصرفات آسیایی هخامنشیان سد و قنات دو عامل عمده کشاورزی بود که اولی، یعنی سدها را، جز در مناطق کنار رودخانههای کوچک محلی، دولت میساخت و در اختیار داشت و احتمال دارد که در دوره مورد بحث ما کمکهایی نیز به کشاورزان در جهت ایجاد قنوات و آببندهای محلی صورت میگرفت.
در همه ممالک به کارهای عامالمنفعه- که استعداد تولیدی را افزون میکرد- اقدام نمودند. حفر قنوات زیرزمینی، که در ایران و بعضی نواحی کمآب دارای ارزش اساسی است، کاری است که در زمان شاهان هخامنشی تحقق یافت. باید قبول کرد که در آن زمان، در شاهنشاهی هخامنشی به خشک کردن باتلاقها میپرداختند، زیرا یونانیان این کار را در همان عصر انجام میدادند. کشاورزی توسعه یافت، و بر اثر جنگها، خارجیان نباتات سودمند و ایران را شناختند و در کشور خود کاشتند. در درجه اول آنها اسپست قرار داشت که به وفور در درههای ماد به عمل میآمد، و خوراک عالی اسبان بهشمار میرفت. جنگهای مادی آن را برای تغذیه سواره نظام پارس به یونان برد، و مردم آن کشور کاشت آن را اقتباس کردند. در نتیجه همان جنگها خروس، کبوتر سفید و طاوس- که بومی آسیا هستند- به اروپا حمل شدند.
کوروش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانهای که کمابیش بر اساس خواستههای کشورهای وابسته بود، پیروی میکرد او تمامی زمینهای قابل کشت را دقیقاً مساحی نمود و در اختیار مردمان تهیدست قرار داد، حفر قنوات زیرزمینی نیز از دیگر اقدامات اساسی او و جانشینانش بود. از این سخن او که میگوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمیتواند از گلهاش بیش از آنچه به آنها خدمت میکند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر میتواند استفاده کند که آنها را خوشبخت میدارد.» و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تأمین خوشبختی مردم میدانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای وحشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکستخورده ربوده بودند، پس داد. «بر اساس تورات، پنج هزار و چهارصد ظرف طلا و سیم را به بنی اسرائیل میبخشد، پرستشگاههای مردم شکستخورده را میسازد و میآراید.» و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونهای بوده که «همه میخواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهرهای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمیکرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکستخورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیههایی چند قانع بود.
اما از دورهٔ خشایارشا به بعد به واسطهٔ عدم لیاقت شاهنشاهان هخامنشی وضع اقتصادی هخامنشیان دچار رکود شد و مالیات بومیان ساکن ایران را خرد میکرد فزونی پی در پی خراج و آزمندی مأموران هخامنشی که دو عامل برجسته بودند، مانع پیشرفت و گسترش کشاورزی و آبیاری، داد و ستد و بازرگانی و تولید فراوردههای دست ساخته میشد که همه از ویژگیهای روزگار آغازین و پر آرامش شاهنشاهی هخامنشی از دورهٔ کورش تا خشایارشا بودند و مایهٔ رونق و بهره جویی بسیاری از مردم میشدند.
کنکاش اخیر استاپلر در بایگانی موراشو این فرضیه را تضعیف میکند که مالیات سنگین موجب کمبود نقدینگی در کل اقتصاد ساتراپی بابل در دورهٔ هخامنشیان شدهاست. اما این مالیاتها ثروت را در دست اعضای خاندان پادشاهی و نهادهای بازرگانی ای همانند موراشو و پسران انباشته میکرد که میتوانستند از این وضعیت سود ببرند. استاپلر نتیجه میگیرد: شاه و وابستگان طبقهٔ ممتاز سیاسی سود میبردند: همچنین بنگاه موراشو؛ دهقانان کوچک -یا دست کم خرده اجاره داران- سودی نمیبردند. آن تیول دارانی که ملک خود را به این بنگاه اجاره میدادند، فقط از زمین کم بها درآمدی حاصل میکردند. وضعیت اقتصادی آنان متزلزل و رو به وخامت بود. والدو دابرستاین در تحقیقی آشکار ساختهاست که قیمت خرما در دورهٔ داریوش اول و اردشیر اول و نخستین سالهای پادشاهی داریوش دوم دو برابر شدهاست.
طبقات اجتماعی
به سبب فقدان منابع سودمند، مطالعهٔ طبقات اجتماعی در ایران باستان بسیار دشوار است. بلند پایگان بزرگ شاهنشاهی، مانند ساتراپها، اعضای شورای شاهنشاهی، اعضای دیوان عالی کشور و به ویژه سرداران، متعلق به طبقهٔ شاه بودند. اسناد، به ویژه الواح خزانهٔ دربار تخت جمشید، در زیر این طبقهٔ حاکم سه طبقهٔ اجتماعی را از هم متمایز میکند.
- نخستین طبقهٔ پارسیان یا بهطور کلی ایرانیان بودند که به ایلامی Shalup گفته میشدند. هالک این واژه را gentlemen ترجمه کردهاست. چون ظاهراً شمار اینها زیاد بود، بهترین معادل این اصطلاح آزادان» است یا شاید «شهروندان کامل». در هر حال این طبقه در درون خود لایههای گوناگونی داشت.
- در اواح خزانه برای طبقهٔ دوم نه یک واژهٔ ایلامی که یک واژهٔ فارسی باستان به کار رفتهاست، یعنی gardhya که لفظاً به معنای «خانگیان» یا «چاکران» است. در بسیاری موارد این لفظ به معنای «کارگر» است و در اسناد مذکور به هزاران کارگر در دربار اطلاق میشود؛ به خصوص بر کارگران نیمه آزاد یا موظفان اجباری. آنها را باید از نظر اجتماعی «نیمه آزادان» نامید. آنها معمولاً برای مدتی به کار اجباری فراخوانده میشدند. این نکته را داندامایف به استناد اسناد بابلی نشان دادهاست.
۳- طبقهٔ سوم که در اسناد با کلمهٔ ایلامی Libap نشان داده شدهاست خادمها بودند. شمار اینان به مراتب کمتر از آزادان و نیمه آزادان بود. جیرهٔ غذایی این دسته در واقع دو سوم جیرهٔ معمول یک کارگر سادهٔ نیمه آزاد بودهاست. دربار بردگان بسیار کمی در اختیار داشت و بردهٔ زن اصلاً. در اسناد مختلف در برابر هر صد نفر کارگر زن یا مرد تنها به یک برده برمیخوریم. در اصل بردگان همان جایگاه اجتماعی را داشتند که اسیران جنگی. اما آنچنان که پیداست، ناظران پارسی «برده دار» نبودهاند. بیشتر میشود چنین استنباط کرد که برای رسیدن به بازده بیشتر از شیوهٔ پرداخت جیرهٔ بیشتر استفاده میشد که در ظاهر نتیجهٔ آن هم مطلوب بودهاست.
اوزان و مقادیر
هنگامی که پارسها در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد به انزان آمدند، اوزان و مقادیر ایلامیان بومی را گرفتند، که اینها بیشتر آن را از بینالنهرین به ارث برده بودند. پارسها به اوزان و مقادیر ایلامیها نامی پارسی دادند و واحدهای تازهای به آن افزودند. سپس داریوش آنها را تبدیل به معیارهای هخامنشی کرد. از ادارهٔ اوزان و مقادیر داریوش چند وزنه از دیوریت سبز بر جای ماندهاست.
اطلاعات مربوط به وزن، بر همهٔ وزنهها در سطر اول میآید و مربوط میشود به واحد پارسی، کرشَه، که در واقع به معنی وزن است. کرشَه به وزن ۸۳ و یک سوم گرم در سراسر فرمانروایی تا به مصر رواج داشت. کرشَه برابر با ده شِکِل (۸ و یک سوم گرم) بابلی بود. بزرگترین واحد، تالان، برابر با ۶۰ مینه یا پوند (۱/۳۰ کیلوگرم) بود. اصطلاح پارسی آن بر جای نماندهاست.
پارسها برای اندازهگیری طول از ذراع ایلامی استفاده میکردند که به فارسی باستان اَرَشنیش (فارسی جدید اَرَش) خوانده میشد و با واژه روسی arshinهم خانواده است. فریدریش کرفتر این واحد اندازهگیری را بر پایهٔ اندازههای کاخهای تخت جمشید دقیقاً ۳۶/۵۱ سانتیمتر محاسبه کردهاست. با این همه، پارسها یک واحد اندازهگیری خودی نیز پدیدآوردند که آرش شاهی نامیده میشد و احتمالاً به داریوش بازمیگردد. آرش شاهی دو پا طول داشت، یعنی ۴۸/۶۸ سانتیمتر.
پیمانه (کِیل) در زندگی اقتصادی هخامنشی از ارزش ویژهای برخوردار بود، چون در آن روزگار بیشتر مواد خوراکی را به جای وزن کردن، اندازه میگرفتند. پیمانهٔ پایه، پیمانهٔ بسیار کهن بینالنهرینی قَه بود، که تورو-دانژَن ۹۷/۰ لیتر محاسبه کردهاست. واژهٔ فارسی باستان برای آن دَثویَه به معنی یک دهم بود. یعنی یک دهم پیمانهٔ ایرانی گریوَه (جریب) که معادل بار بینالنهرینی و ایلامی بود؛ یعنی ۷/۹ لیتر. پیمانهای که یونانیان ارتابه مینامند اختراعی پارسی است. در فارسی باستان به آن ردبهَه میگویند که لفظاً به معنای کشیده و راست است و ظاهراً منظور از آن یک کیل یهودی بودهاست. ارتبه ۳۰ پیمانه بود، برابر با ۱/۲۹ لیتر. در مصر این پیمانه با نام اِردَب یک سده بعد هم بدون دگرگونی بر جای بود.
پیمانه پایهٔ ۹۷/۰ لیتری برای مایعات نیز به کار میرفت. ده پیمانه، یعنی۷/۹ لیتر، یک کوزه بود. پارسها برای کوزه واژهٔ بازیش را به کار میبردند، که باج هممعنی میدهد.
ظاهراً در روزگاران کهن مالیات را در کوزهها یی به نام «مَریس» جمع میکردهاند. با این همه «مَریس» - نام ایلامی واژه کوزه- در بین پارسها چنان مرسوم بود که حتی به صورت وام واژه وارد زبان فارسی باستان شد. واژهٔ ایلامی «مَریس» به واسطهٔ پارسها به زبان یونانی راه یافت.
کشاورزی
پارسیان باستان به پیروی از دین زرتشت، کوشش در کاشت مزارع را وظیفهای میدانستند در قبال اهورامزدا. در اوستا -کتاب مقدس زرتشتیان- میخوانیم که یک اصل زندگی پرهیزگاران کشت غلات است. با این کار «نظم درست» میبالد و از فرمانروایی اهریمن بدخواه کاسته میشود. این عقیده به خود پیامبر ایران باستان، زرتشت، بازمیگردد. امشاسپند آرمیتی در آموزهٔ زرتشت موکِل بر شکوفایی زمین بود و از همین رو عجیب نیست که «نیمه مشرکان» بعدی از سپنتا آرمیتی، مراقبهٔ مقدس، ایزد بانوی باروری ساختند، که حتی به صورت سپَندَرَمِت (Spandaramet) به میان ارمنیان راه یافت.
نگرش مسرت بار به کشت و زرع در میان همهٔ پارسیان جاری بود و در برابر هنر جنگ نیز عرض اندام میکرد. مثلاً هنگامی که اسکندر وارد آسیای صغیر شد، مِمنون (memnon)، فرمانده مزدوران یونانی، به فرماندهان پارسی پیشنهاد کرد که اصل زمین سوخته را به کار گیرند. این کار پیشروی اسکندر را دشوار میکرد و کمبود مواد غذایی او را ناگزیر از بازگشت میساخت. در شورای جنگی، رشیتَه (Rashita)، ساتراپ فروگیه، گفت که به هیچ وجه زیر بار چنین کاری نمیرود و باقی فرماندهان پارسی نیز از او پیروی کردند. قانونی به ویژه به پارسیان اجازه میداد در صورتی که زمین بایری را آباد کنند، تا پنج نسل میتوانند بدون پرداخت مالیات از آن بهره گیرند.
ارتباط تنگاتنگ پارسیان باستان با کشاورزی در تقویمشان نیز منعکس شدهاست. هنینگ به درستی پی برده که نامهای این تقویم همه با کشاورزی مربوطند. البته چنین تقویم ایلامی بود و ایلامیان نیز به نوبهٔ خود آن را از بابلیها گرفته بودند، اما نام ماهها پارسی است و از ایلامی یا حتی بابلی ترجمه نشدهاند. شاید برخی از این نامها مربوط به دورهٔ پیش از جابه جایی و کوچ پارسها به ایران باشد.
میدانیم که سال، مانند امروز، با آغاز بهار شروع میشد. معنی نخستین ماه پارسی هنوز مورد بحث است. پیش تر این ماه را، بنا به نظر یوستی، ماه «کندن قنات» میدانستند، یعنی ماهی که در آن قناتها را لایروبی میکردند. اما احتمالاً حق با امریک است که این ماه را ماه «بذر» میداند. بعد نوبت به ماههای «بهار کامل»، «سیرچینی»، «پایهٔ گرما»، «مالیات محصول»، «خاربندی» (ماهی که در بیابانها خارشتر خشک برای سوخت جمعآوری میشود)، «هرس باغ»، «شکار گرگ» و «تکریم اجاق» (ماهی که در ان پارسیان با فراغ خاطر در پیرامون اجاق جمع میشدند) میرسید. معنای اصطلاح فارسی باستان برای ماه دی با قطعیت روشن نشدهاست. ظاهراً این ماه را ماه «بدنام» مینامیدند. ماه بهمن قطعاً ماه «دهشتناک» و اسفند ماه «شخم زنی» است. جو را بیش از غلات دیگر میکاشتند؛ بعد گندم و بسیار کمتر از آن ارزن. در هر حال به کمک الواح ایلامی خزانهٔ دربار، میتوان با اطمینان از میزان محصول خود پارس آگاه شد. بسته به بارندگی برداشت محصول از زمینهای دیمی سه تا ده برابر بذر بودهاست و از زمینهای آبی پنج تا بیست برابر.
نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی
نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی از کوروش بزرگ آغاز شد، اما ساماندهی آن به بهترین وجه کار داریوش یکم بود. هنگامی که داریوش یکم در سال ۵۲۵ پ. م به قدرت رسید، ۲۳ ساتراپی یا سرزمین متعلق به شاهنشاهی را، که پارس هم جزو آن بود از کمبوجیه به ارث برد. با این که او در طول شهریاری خود چند ساتراپی را به آنها افزود (سند، تراکیا، مقدونیه، سکاهای شمال دریای سیاه) در نبشتهای خود، جز پارس، از ۲۵ و گاه ۲۹ قوم شاهنشاهی خود نام میبرد. خشایارشا جز پارس از ۳۱ سرزمین شاهنشاهی نام میبرد. به این ترتیب شمار و گسترهٔ ساتراپیها ثابت و نامتغیر نبودند. بستگی به میل شاهنشاه داشت که دو ساتراپی را در هم ادغام کند یا از یک ساتراپی دو تا بسازد.
بر پارس که سرزمین اصلی شاهنشاهی بود، خود شاه شخصاً فرمان میراند. در رأس هر یک از دیگر سرزمینهای شاهنشاهی یک ساتراپ قرار داشت. این واژه از یونانی به ما رسیدهاست. به خشَثرَپای مادی برمیگردد. ساتراپها بیرون از دربار بالاترین مقام را داشتند و بدون واسطه زیر نظر شاهنشاه بودند. ساتراپها حق استفاده از مُهر شاهی را داشتند. شاهنشاهان برای آن که از وفاداری ساتراپها خاطر جمع شوند، مصلحت را در این میدیدند تا آنجا که ممکن است خویشان خود را به این مقام بگمارند.
هر ساتراپی به چندین ساتراپی فرعی یا «حکمرانی» تقسیم میشد. بنا بر کتاب استر، در زمان خشایارشا شاهنشاهی هخامنشی از هند تا حبشه ۱۲۷ حکمران محلی داشتهاست. به این ترتیب به ساتراپی بهطور متوسط چهار یا پنج حکمرانی میرسید. برای نمونه ساتراپی سوریه عبارت بود از حکمرانیهای آشور، فنیقیه، سامرا، یهودا و قبرس. عنوان این حکمران به فارسی باستان فرَتَرَکَه بود. هر حکمرانی به هفت بخش تقسیم میشد که در رأس هر یک از آنان بخشدار قرار داشت، تحتاللفظی «یک هفتم دار».
چند سنگ نبشتهٔ هیروگلیف از وادی حمامات، جایی که از آنجا معماران مصری سنگهای ساختمانی مورد نیازشان را میآوردند، بر حسب تصادف، سندی در اثبات فوق العادهٔ نظام اداری هخامنشیان در اختیار ما میگذارند. به واسطه این سنگ نبشتهها در مییابیم که کسی به نام اَثیاوَهیاه در زمان کمبوجیه، داریوش و خشایارشا، یعنی ۵۱ سال، بخشدار قُبط (کَفت امروزی در مصر وسطا) بودهاست. برادر کوچکتر او اَریاورَتَه از سال ۴۷۶ پ. م قائم مقام او بوده و سه سال بعد جانشینش شدهاست. او در مقام بخشدار قُبط تا هفدهمین سال شهریاری اردشیر اول (۴۹۹ پ. م۹ نیز یک هفتم دار بودهاست. یعنی دست کم ۲۷ سال تمام.
نیروی نظامی
ایرانیان باستان، خاصه هخامنشیان، در کار سپاه دستاوردهای بزرگی داشتهاند، وگرنه هرگز نمیتوانستند نخستین فرمانروایی جهانی تاریخ را بر پا کنند و دو سده تمام از آن پاسداری نمایند.
تقسیمات سپاه
از دستاوردهای ویژهٔ پارسها در زمینهٔ نظامی، تقسیم نیروهای رزمنده به روش دهدهی است. کوچکترین واحد، دسته یا گروه ده نفری بود. ده دسته، یک «واحد صد نفره» یا گروهان را درست میکرد. ده گروهان، یک «واحد هزار نفره» یا هنگ را تشکیل میداد و ده هنگ نیز یک «واحد ده هزار نفره» یا لشکر را. فرمانده گروه ده نفری، گروه صد نفری، گروه هزار نفری و گروه ده هزار نفری خوانده میشد. تقریباً معادل گروهبان، سروان، سرهنگ و سرلشکر امروزی.
گارد هخامنشیان
از زمان کوروش بزرگ هخامنشیان صاحب سپاه ثابتی بودهاند به نام «جاودانان» که متشکل از ده هزار نفر بودهاست. این گارد از این رو جاویدان نامیده میشد که در صورت بیماری، زخمی شدن یا مرگ یکی از اعضاء بیدرنگ کسی از ذخیرهها جای او را میگرفت. افراد گارد ده هزار نفری جاویدان و هنگ گارد سواره تشکیل نخبگان سپاه هخامنشی را میدادند.
گروه هزار نفریِ نخست، یعنی هنگی که نیزههایش به انار زرین ختم میشد، «هنگ محافظان» بود. اینها همه پارسی بودند و بسیار مشهور و هراسانگیز. محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار میگرفتند. به هنگام بار در دربار نیز افراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیان به شاه میایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آنها بود، فقط هنگی که قبضهٔ نیزههایشان زرین بود مجهز به سپر بودند. در عوض باید از تیر و کمان و ترکش صرف نظر میکردند، اما دشنهٔ کوتاه ایلامی داشتند.
یونگِه با تکیه بر بررسیهای یوستی و مارکوارت فرمانده گارد هخامنشیان، که یونانیان Chiliarchos (فارسی باستان: هزار پَتیش) مینامیدند را بزرگترین مقام شاهنشاهی هخامنشی و همچنین ریاست کل دیوان اداری و درباری هخامنشی دانستهاست. اما والتر هینتس این نظریه را رد میکند. رئیس تشریفات از نظر نظامی تقریباً مقام یک ده هزار پد را داشتهاست، اما او زیر نظر فرمانده گارد ویژه (هزار پَتیش) انجام وظیفه میکردهاست. او بر بقیهٔ نه هزار نفر افراد گارد (با نیزههای دسته نقرهای) فرمان میراندهاست.
فرمانده هنگ محافظ شاه، همزمان فرمانده گارد ده هزار نفری جاویدان هم بود. احتمالاً او مافوق فرمانده گارد سوار نیز بودهاست. او از قدرتمندترین شخصیتهای شاهنشاهی بهشمار میآمد و در اواخر عهد هخامنشی رسماً «نایب السلطنه شاه» بود و به فارسی باستان «حاکم دوم» نامیده میشد.
هنر هخامنشی
نخستین کانون امپراتوری هخامنشی در پاسارگاد است. آنچه که بعدها از شوش به مجموعه معماری هخامنشی راه پیدا کرد در قالب یک کاخ بزرگ بود با دیوارهای منقوش به حیوانات اساطیری و نگهبانان، که با خود هنر بینالملل آن دوره را هم به ارمغان آورد. در دوره هخامنشی شاهد ترکیب عناصر فراوانی از هنر ایرانی، آشوری، مصری، یونانی و سکایی هستیم. پارسها بر خلاف یونانیان، پیش از آنکه به تندیسسازی علاقه داشته باشند، شیفتهٔ نگارههای مسطح بودند. ممکن است یک علت آن از میان رفتن تندیسها و کمبود کشفیات باشد. چون میدانیم که سپاهیان اسکندر هنگام تسخیر تخت جمشید تندیسی از خشایارشا را بر زمین افکنده بودند.
دستاورد اصلی و بزرگ پارسها در زمینهٔ پیکر تراشی، نگارههای مسطح بودهاست. در اینجا نیز پای میراثی ایلامی در کار است. اما این بار نیز پارسها از روی الگوی بیگانه هنری کاملاً مستقل پدیدآوردند که با دیگر هنرها اشتباه نمیشود.
ظرفهای سیمین و زرین ایران باستان در دوره هخامنشیان بینظیرند. در میان ظرفهای فلزی هخامنشیان به وفور به دستههای زینتی پر نقش و نگاری برمیخوریم به شکل قوچ کوهی. این نماد خورنه هستند. در تصویرهای تخت جمشید به عطردانهای رخامی، عود سوزهای زرین، سطل زرین کندر، و حولههای ظریف کتان در دست جامه دار و خواجگان شاهنشاه برمیخوریم. در زمان هخامنشیان حتی قالی بافی هم ارج و قرب بسیار داشت.
موسیقی
بهطوریکه از منابع متأخر بر میآید، موسیقی در پارس باستان هنری ظریف و به کمال بود، و قواعد آن از نظر دقت قابل قیاس است با «کُنترپوان» غربی. ظاهراً رایجترین ساز در دربار [[چنگ]] بودهاست. شواهد دیگری نیز مبنی بر استفاده از رباب، بربط، تنبور، قانون، نی و نیز دف و دهل موجود است. در دوره هخامنشیان به استادان موسیقی در دربار احترام بسیار گذاشته میشد. بهطوریکه اینان در میان ملازمان دربار از بلند پایگان بودند. خوانندگان و نوازندگان به سه طبقه تقسیم میشدند. هیچ خوانندهای نمیتوانست با نوازندهای بخواند که در طبقهٔ او نبود. اگر شاهنشاه ضیافتی میداد، در سکوتی که نفسهای مهمانان در سینهها حبس بود، پردهای که شهریار را از چشم درباریان او پنهان نگه میداشت کنار میرفت. سپس رئیس تشریفات که عنوان پر معنی «شادباش» را داشت، استاد آواز را به خواندن ترانهای معین ندا میداد یا از یکی از نوازندگان دربار میخواست تا قطعهای را که با دقت گزیده شدهاست بنوازد.
دادگستری و دیوان قضایی
دیوان عالی کشور که عبارت بود از هفت «قاضی شاهی»، شاهنشاه را در مقام عالیترین مرجع قضایی یاری میکرد. اینها کهنسالانی بودند که تا پایان عمر خود در این منصب میماندند. ریاست دیوان با بلند مرتبهترین آنها، قاضی اعظم دربار بود. او احتمالاً، همانگونه که در فصل پیش اشاره شد، عضو شورای شاهنشاهی بودهاست، یعنی یکی از هفت مرد بزرگی که شهریار برای رایزنی در کنار خود داشت.
هرودوت مینویسد: قضات شاهی با توجه به قوانینی که از پدرانشان به ارث میبرند، قضاوت میکنند. قدرت در دست آن هاست. اگر قاضیهای شاهی رشوه میگرفتند، چنان تنبیه میشدند که در یادها بماند. به دستور کمبوجیه قاضی چیسَمَنه را، که با گرفتن پول حق را پایمال کرده بود، پوست کندند و با آن بندهایی چرمی درست کردند و بر صندلی قضاوت او کشیدند و کمبوجیه پسر چیسَمَنه به نام هوتانه را برای مقام قاضی شاهی به جانشینی او گمارد تا به یاد داشته باشد که برای داوری بر روی کدام صندلی نشستهاست. همچنین هرودوت در چند جای کتاب خود از «داوران شاهی» نام بردهاست. به احتمال زیاد در دوران هخامنشیان منابع کتبی حقوقی نیز وجود داشتهاست و قوانین فقط شفاهی نبودهاست.
منابع پژوهش دربارهٔ هخامنشیان
دربارهٔ دوره هخامنشیان سه گروه منبع کتبی که از نظر اعتبار، حجم و نحوه بیان بسیار متفاوت است، در دست است. این منابع عبارت است از: سنگ نبشتههای شاهان، گزارشهای کم و بیش مفصل نویسندگان یونانی و رومی و لوحهای بیشمار گلی با متنهای کوتاه و به ویژه لوحهای دیوانی تخت جمشید به زبان عیلامی.
سالشمار استقلال و تابعیت مصر در دوران هخامنشیان
- در سال ۵۲۵ پیش از میلاد سپاه ایران تحت فرماندهی کمبوجیه دوم دومین شاه هخامنشی، سرزمین مصر را کاملاً ضمیمه قلمرو پادشاهی این دودمان کرد.
- در سال ۴۸۵ پیش از میلاد خشایارشا شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش هخامنش را به عنوان فرماندار ساتراپی مصر منصوب کرد.
- در سال ۴۰۵ پیش از میلاد در دوران داریوش دوم مصر از خاک ایران جدا شد.
اِ. مایر و به پیروی از او، بسیاری از پژوهشگران دیگر، معتقد بودند تمام سرزمین مصر از سال ۴۰۴ پ. م در کنترل شورشیان بودهاست. اما بعداً پاپیروسهای آرامی دیگری یافتند که نشان میداد پادگان «الفانتین» تا دسامبر ۴۰۱ پ. م به شاه پارس وفادار بودهاست. پارسیان در ۴۰۲ تا ۴۰۱ پ. م کماکان «الفانتین» و به احتمال زیاد، بیشتر مصر بالا را در کنترل خود داشتهاند؛ زیرا پاپیروسهایی از این دوره یافتهاند که در سال سوم و چهارم پادشاهی اردشیر دوم تاریخگذاری شدهاست.
- در سال ۳۴۲ پیش از میلاد در دوران اردشیر سوم مصر پس از شصت سال دوباره به تبعیت شاهنشاهی هخامنشی درآمد؛ هر چند دورهٔ دوم استیلای پارسیان بر مصر، تنها ده سال دوام آورد.
بستری برای تبادلات فرهنگی شرق و غرب
دربار هخامنشیان که صلح و رواداری را در گسترهٔ وسیعی از جهان متمدن آن روزگار استوار کرده بود همچون محملی پذیرای پیشهوران و دانشمندان از سراسر امپراتوری و عامل تبادل فرهنگ و اندیشه بهشمار میرفت.
پول طلای هخامنشیان با نام دریک که رواج بسیاری داشت و از یونان تا هند اعتبار داشت باعث رشد تبادلات اقتصادی و در پی آن آشنایی بیشتر فرهنگهای دورافتاده با یکدیگر میشد. در زمان داریوش یکم نخستین آبراهای که دریای مدیترانه را از طریق رود نیل به دریای سرخ پیوند میداد حفر شد. افزون بر کالاها، دانشها و فرهنگهای خاور و باختر سوار بر کشتیها به گوشهگوشهٔ سواحل امپراتوری راه مییافتند. یونانیان که دریانوردانی زبردست بودند با گذر از این آبراه از فلسفه و دانشهای غنی هند باستان بسیار بهره بردند.
برافتادن شاهنشاهی هخامنشی
شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تأثیری بنیادین بر دورانهای پسین گذاردهاست، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر میباشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی دراز پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرد، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جز تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان خاندانها و همان مردم، روندی را که برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنهای بسیار پهناور، آن را تا پایه بزرگترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، گسترش دادند.
زمان ماندگاری شاهنشاهی هخامنشی، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در آغاز – موجب گسترش کشاورزی، تأمین بازرگانی و حتی تشویق پژوهشهای علمی و جغرافیایی نیز بودهاست. پایههای اخلاقی این شاهنشاهی نیز به ویژه در دورهٔ کسانی مانند کورش و داریوش بزرگ متضمن احترام به باورهای مردم پیرو و پشتیبانی از ناتوانان در برابر نیرومندان بودهاست، از دیدگاه تاریخی جالب توجهاست. بیانیه نامور (معروف) کوروش در هنگام پیروزی بر بابل را، پژوهشگران یک نمونه از پایههای حقوق مردم در دوران باستان برشمردهاند.
هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از زادروز تا ۳۳۰ پیش از زادروز) بر بخش بزرگی از جهان شناختهشده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال خاوری آفریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد. امپراتوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ بود، در سازمان جهانی یونسکو به بزرگترین و اولین امپراتوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیدهاست.